جدول جو
جدول جو

معنی کف زن - جستجوی لغت در جدول جو

کف زن
کفگیر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کف زنان
تصویر کف زنان
در حال کف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم زن
تصویر کم زن
سهل انگار، بی دولت، بی اقبال، برای مثال با دو سه کم زن مشو آرام گیر / مقبل ایام شو و کام گیر (نظامی ۱ - ۸۲)، کسی که در قمار همیشه می بازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
دست زدن، دستک زدن، دست بر دست زدن، دو کف دست را به هم زدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ نَ / نِ سَ)
شخصی که خود را و کمالات خود را عظمی ندهد و سهل انگارد. (برهان) (آنندراج). آنکه خود و کمالات خود را وقعی و عظمی ندهد و سهل انگارد. (ناظم الاطباء). فروتن و متواضع. آنکه خود یا دیگری را کم انگارد:
اگر مردان عالم کم زنانند
ترا زان کم زدن آخر کمی کو.
سنائی.
عاشقان را ز صبح و شام چه رنگ
کم زن عشق باش و گو کم صبح.
خاقانی.
کم سخن گوییم و گر گوییم کم کس پی برد
باده افزون کن که ما با کم زنان برخاستیم.
مولوی.
در عالم کم زنان چه بینی
در خطۀ دل چه جان فزایی.
مولوی.
آید جواب این هر دو را از جانب پنهان سرا
کای عاشقان و کم زنان اینک سعادت در کمین.
مولوی.
، کافر و منافق را نیز گفته اند. (برهان). منافق و ریاکار. کافر و گمراه و بیراه. (ناظم الاطباء).
- کم زده ای چند، کنایه از کفار و منافقان است. (برهان). چند کافران و منافقان و ریاکاران. (ناظم الاطباء) :
با دو سه در بند کمربند باش
کم زن این کم زده ای چند باش.
نظامی.
، شخصی که پیوسته در قمار نقش کم زند.
(برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) :
کم زنان نرد دغا باختن آغاز کنند
مهرۀچشم برامیدمششدر گیرند.
مجیرالدین بیلقانی.
از کم زنان دعوی مهرۀ عجز باز نچینم. (مرزبان نامه).
، بی دولت را گویند. (برهان) (آنندراج). بی دولت و کم بخت. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
یکی بادپیمای کم زن بود
که از کینه با خویش دشمن بود.
لبیبی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کاهلی پیشه کردی ای کم زن
وای مردی که او کم است از زن.
سنائی.
همانا که عشقم بر این کار داشت
چو من کم زنان عشق بسیار داشت.
نظامی.
با دو سه کم زن مشو آرام گیر
مقبل ایام شو و نام گیر.
نظامی.
کزین کم زنی بود ناپاک رو
کلاهش به بازار و میزر گرو.
(بوستان).
، مدبر و صاحب تدبیرو رای باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ گَ دَ)
دستک زدن. (آنندراج). کف دودست را بهم کوبیدن. (فرهنگ فارسی معین). دست زدن. چپه زدن. تصدیه. تصفیق. (یادداشت مؤلف) :
مطربانشان از درون دف میزنند
بحرها در شورشان کف میزنند.
مولوی.
تو نبینی برگها را کف زدن
گوش دل باید به از گوش بدن.
مولوی.
چون شرر هر که دلش گرم خیال تو شود
رقص از کف زدن سنگ تواند کردن.
طاهر وحید (از آنندراج).
، سیلی زدن:
وگر برزند کف به رخسار تو
شود تیره از زخم دیدار تو
میاور تو خشم و مکن روی زرد
بخوابان تو چشم و مگو هیچ سرد.
فردوسی.
، گرفتن کف چیزی با کفگیر و غیره. (یادداشت مؤلف).
- کف چیزی را زدن، گرفتن کف روی مایع جوشان. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده).
- کف کسی رازدن، وقتی که کسی خیلی عصبانی شود هارت و پورت کند، بدو گویند کفش را بزن سر نره ! نظیر: جوش مزن شیرت خشک می شود. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِکَ)
دف زننده. دف کوبنده. نوازندۀ دف. آنکه از دف طبق اصول آوا برآورد. دفاف. صناج. (دهار) :
یا رب ستدی ملک ز دست چو منی
دادی به مخنثی نه مردی نه زنی
از گردش روزگارمعلومم شد
پیش تو چه دف زنی چه شمشیرزنی.
(منسوب به لطفعلی خان زند).
و رجوع به دف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دف زن
تصویر دف زن
نوازنده دف آنکه دف را طبق اصول به صدا درآورد
فرهنگ لغت هوشیار
کش رفتن در دادن و بر گرفتن پول، دستک زدن خنبک خنبیدن کف دو دست را بهم کوبیدن دستک زدن: (چون شررهر که دلش گرم خیال تو شود رقص از کف زدن سنگ تواند کردن)، (طاهر وحید)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که به خود و کمالات خویش اهمیتی ندهد و آنها را سهل انگارد، کسی که پیوسته در قمار نقش کم زند: (از کم زنان دعوی مهره عجز باز نچینم)، بی دولت کم بخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کف زنان
تصویر کف زنان
خنبان دستک زنان در حال کف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم زن
تصویر کم زن
((~. زَ))
کسی که در قمار همیشه می بازد، بی دولت، بی اقبال، سهل انگار، پست کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
التّصفيق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
Clapping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
applaudissant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کفگیر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
klappend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
তালি দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
aplaudindo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
klatschend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
klaskający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
хлопающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
плескаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
aplaudiendo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
تالیاں بجانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
การปรบมือ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
applaudente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
kupiga makofi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
alkışlayan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
拍手している
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
拍手的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
מוחא כפיים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
박수 치는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
bertepuk tangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
ताली बजाने वाला
دیکشنری فارسی به هندی